دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

یاداشتکها. یاداشتک سی و ششم. اسماعیل وفا

یاداشتکها
اسماعیل وفا یغمائی

یاداشتک سی و ششم در باره یهودی بودن کورش و ماجرای فارسستان و ترکستان

عرض کنم خدمت دوستان که از میان نامه هائی که توسط میل به دست من میرسد و متاسفانه نمیتوانم به دلیل فراونی میلها و مشغله فراوان به تمام آنها جواب بدهم دو نامه را بدک نمیدانم مطرح کنم. در یکی از نامه ها دوست عزیزی با معرفی مقداری فیلم و سند روی اینترنت و یوتوب ، نگران یهودی دانستن کورش وتوهین به تاریخ گذشته و تحلیل و تفسیرهای مورخی است که تفسیر خاصی از تاریخ ایران دارد. دوست گرامی منجمله این لینکhttp://www.youtube.com/watch?v=VXrgNTzcwbk
را فرستاده است و در کل نظر مرا خواسته است.در باره نظرات این تاریخنگار یعنی آقای پور پیرار که فی الواقع نظراتشان منحصر به فرد است و نمونه ای در میان تاریخنگاران داخلی و خارجی ندارد نظر من به عنوان یک پزوهشگر تاریخ ایران این است که ایشان تلاش می کنند واقعیت تاریخی را بر تحلیل خودشان منطبق کنند و واقعیت تاریخ ایران در باره کورش و سلسله هخامنشی این نیست که ایشان می گویند. توجه داشته باشیم که سالیان دراز بخش نخست تاریخ ایران به یمن اسلام عزیز و نگاه آخوندی، تاریخی مطرود و نجس بود و تاریخ ایران از حمله اعراب به بعد مشروعیت داشت و با توجه به موج یهودی ستیزی آخوندها که از بنیادگذارانش هم ایه الله خلخالی معروف بود و هم او هم بود که نغمه یهودی بودن کورش را ساز کرد،فکر می کنم یهودی خواندن کورش و سلسله هخامنشی و در کل نیمی از تاریخ سه هزار ساله ایران توسط یک تاریخنگار، گزک بدی نباشد تا یک عده از اسلام پناهان را مجددا شاد کند.در هر حال برای شناخت نظرات اقای پور پیرار باید رفت و آثارشان را خواند و راجع به تئوریهایشان فکر کرد. در روی ویکپدیا نیز اطلاعاتی زیر کلمات پور پیرار در باره ایشان هست که می شود دید از جمله
ناصر پورپیرار - ویکیپدیا .نامه بعدی نامه مفصل هموطنی است که آدرس مقدار زیادی سایتهای مختلف را داده است که در آنها فارسها را دشمن ترکها و بخش اعظم ایران را ترک نشین دانسته و اعتقاد دارند مناطق بی آب و علف که فارسستان نام دارد متعلق به فارسهاست و خلاصه باید ایران تقسیم شود و تکلیف فارسها روشن شود واز این حرفها. خدمت این دوست عزیز می گویم جای نگرانی نیست و می توانید به این حضرات بگوئید لطفا ایران را تجزیه نکنید بلکه این قسمتهای بی آب و علف فارسستان را هم به قسمتهای آب و علف دار ترکستان خودتان ملحق کنید و بگذارید مثل سه هزار سال گذشته این مملکت تمامیت ارضی خودش را داشته باشد و ما فارسهای اشغالگردر همان بیابانهای بی آب و علف در خدمت و جزو ابواب جمعی شما ترکها و مستعمره ترکستان شما باشیم اما از این لطیفه گذشته به طور فشرده چند نکته را خدمت شما عرض می کنم.
یک: اول از همه نگران نباشید بگذارید شر آخوندها کنده شود خود ترکها و آذریها قبل از فارسها و لرها و کردها و بلوچها و...جواب این حضرات را خواهند داد اگر باور ندارید تاریخ ایران را بخوانید نمونه هائی که آذربایجان دز بلند مدافع تمامیت ارضی ایران بوده فراوانست و نام ستار و باقر همانقدر که در آذربایجان میدرخشد در تمام ایران رخشان است.و یادتان نرود وقتی چهارتا شیخ شکم گنده ساحل نشین خلیج فارس را خلیج عربی خواندند تظاهرات تبریز عظیم ترین تظاهرات در دفاع از نام تاریخی و حقیقی خلیج فارس بود یعنی همت ترکها از فارسها در دفاع از انطرف ایران بیشتر بود
دوم اینکه: تاریخ ایران از دو سال و دهسال و صد سال قبل شروع نشده. ملیتهای حقیقی ایرانی که مجموعا شخصیت حقوقی بین مللی ایرانیان را در صخنه جهان نمایندگی می کنند بیش از دو هزار و پانصد سال است که در کنار هم زیسته اند و مطمئن باشید از جمله ناتوانیهای افرادی که ایران را به ترکستان و فارسستان و امثالهم تقسیم می کنند بیسوادی آنها هم هست
سوم اینکه منجمله از بیسوادیهای وحشتناک آنها این است که نمی دانند پس از سقوط ساسانیان بجز سلسله های آل زیار و آل بویه، صفاریان، زندیه و پهلوی و شاید یکی دو سلسله کوچک دیگر که شمالی و سیستانی و لر و شمالی بودند تمام حکمرانان جبار و خوریزی که هم تسمه از گرده فارس و هم ترک و هم لر و بلوچ و غیره کشیدند نه فارس و اهل فارسستان بلکه صد در صد ترک نژاد بودند، از سامانیان شروع کنیم و برویم به غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان و مغولان و تیموریان و صفویان و آق قویونلو و قره قوینلو و مظفریان و چندین و چند سلسله دیگر و تا قاجارها که بر ایران و اکثرا با سرکوب و جباریت و خشونت حکم راندند ترک بودند و بر خلاف نظر اقایان و خانمهای بیسواد و تجزیه طلب این فارسها یا کردها یا لرها و توده های ترک و آذری نبودند که ستم کردند بلکه قبایل جنگاور و خشن ترک اکثرا صحرا نشین و ایلیاتی بودند که حدود ده دوازده قرن از تاریخ ایران را به خون و ستم اغشتند و حالا احتمالا نوادگان همانها با نقاب مظلومیت بر چهره نقش طلبکار را گرفته اند .در ضمن اگر دعوا بر سر نزاد و زبان است الان هم بجز حضرت ولی فقیه که ترک نژاد است اگر سر شماری کنید تعداد نمایندگان و ملاهای ترکی که پدر همه را در آورده اند از فارسها بیشتر است توجه داشته باشید که خلخالی جلاد و اردبیلی قاضی القضات و موسوی تبریزی و دهها جلاد دیگر که خون صدها فرزند رشید فارس و ترک را بر زمین ریختند فارس نبودند پس بهتر است از نظاد بگذریم و به چیز مهم تری بپردازیم. حرف من این است بروید و تاریخ ایران را بشناسید و مقداری خجالت بکشید و حرف اخر اینکه مشکل ایران مشکل ترک و فارس نیست مشکل ترک و فارس و تمام اقوام ایرانی مشکل دیکتاتوری است و نبودن دموکراسی و در حال حاضر وجود حکومت آخوندی ،اگر درد وطن دارید برای حل این مشکل آستین بالا بزنید و گرنه در حالیکه در اروپا دارند مرزهایشان را بر می دارند و متحد میشوند در ایران سودای قطعه قطعه کردن این سرزمین را در اندیشه های تاریک نپرورید . مطمئن باشید درد دیکتاتوری است و ترک و فارس و کرد و لر و ترکمن و... این سر زمین قرنهاست که ایرانی اند و ایرانی خواهند ماند.برویم و با دفاع از آزادی ایرانیت مظلوم را که سقف تاریخی همه ماست یاری برسانیم

۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

اسماعیل وفا. یادشتک سی و پنجم. تبریکات و تاملات

یاداشتکهایاداشتک بیست و پنجمتبریکات و تهنیتها و نیز تاملات و تدبرات پس از اینهاصبا به تهنیت پیر میفروش آمد
که موسم طرب ناز و عیش و نوش آمد

عرض کنم خدمت دوستان که: دادگاه عدالت اروپا برای مرتبه سوم رای داد که مجاهدین تروریست نیستند و شورای وزیران باید حرف گوش کند. امید این که شورای وزیران حرف گوش کند وبه سر نوشت آن شاگرد بقالی که حرف گوش نمیکرد و بقال محله او را مورد تبیهات اسلامی قرار داددچار نشود. در هر حال این رای جای تبریک دارد و باید خوشحال بود که یک نیروئی، علیرغم تمام حرفهای خوب و بدی که در باره اش می زنند، نیروئی که علیه ملای حرام لقمه و جمهوری جنایت و استبداد سالها با شجاعت و سرسختی جنگیده ازلیست تروریستی بیرون بیاید وبتواند نفسی بکشد و مبارزه اش را دنبال کند.ا
در این رابطه می خواهم عرض کنم که نه تنها سازمان مجاهدین بلکه هر نیروئی که اینطرف خط است، و به فعل یا قول، به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی، دشمن ملا و جنایات اوست، اگر در لیست بود و بیرون می آمد باید خوشحال می شدیم،چه این نیرو مثلا حزب دموکرات کردستان ایران بود یا سامان و سازمان و تشکیلات رجل سوسیال دموکرات ،زنده یاد به تیغ جور و ستم ملایان جانباخته شاهپور بختیار.ا
بنابر این تبریک! و صد تبریک و امیدوارم این پیروزی هم علی الاصول و السنت به یک چرخش استراتزیک در سرنگونی رژیم ملایان منجر شود و امیدوارم بقیه نیز به نگرانی آقای علی ناظر توجه نموده و تبریک بگویند و با سردی بر خورد نکنند که نه خدا را خوش می اید و نه خلق را و نه علی ناظر خودمان را.ا
اما بجز عرض تبریک می خواهم عرض کنم که پس از تبریک و خوشحالی و خوردن شیرینی و شربت و یاری رساندن به مجاهدین و مبارزانی که سالهای جوانی را در مبارزت و مجاهدت، با اخلاص و ایمان به سالهای سالخوردگی رسانده اند، باید توجه داشته باشیم که تبریک و خوشحالی تنها،فایده ای ندارد. باید در کنار این تبریک کارهای دیگری هم حتما و مخصوصا توسط نیروهای سیاسی که تن و توش سیاسی و تشکیلاتی لازم را هنوز دارندانجام شود تا تبریکات و خوشحالی ها به درازا انجامد وبه حول و قوه الهی به خوشحالی بزرگ منجر شود.ا
بدون تعارف ! باید توجه داشت و حتما به یاد بیاریم که از روی کار آمدن ملای مسلمان شیعه اثنی عشری انتگریست فاندمانتالیست مرتجع بی همه چیز سیاهکارکه قرار بود «چند ماه» یا «چند سال» بماند و برود و گورش را گم کند سی سال گذشته است، و نیز از کشیده شدن مبارزه از داخل ایران به کوههای کردستان، و بر مرزهای میان ایران و عراق و نیز کشورهای اروپائی بیست وهفت سال سپری گشته است و می تواند باز هم سپری شود،و باید در ادامه این سپری شدنها توجه داشت که همانطور که این سی سال سپری شده، به حول و قوه الهی که البته بر همه چیز و همه کارمنجمله سرنگونی شاه و روی کار آوردن خمینی قادر است که فرموده «ولاتسقط ورقه الا باذن الله»، یعنی برگ از درخت بی اجازه خدا نمی افتد چه برسد به اینکه حکومت اوباش از روی دوش تاریخ سقوط کند!«و تعز من تشا و تذل من تشا»هر کس را بخواهد عزت می دهد و هر که را بخواهد ذلت « و ما رمیت اذ رمیت» تو تیر نمی اندازی که منم که می اندازم و امثال اینها، میشود سی سال دیگر خدای ناکرده سپری شود و فقیر در سن هشتاد و پنجسالگی اگر زنده باشم همچنان در گوشه غربت و در تنهائی پر شکوه در حال یاداشتک نویسی برای شما باشم، زیرا خداوند متعال انطوری که بعضی ها فکر می کنند و برای خدا هم باید و شاید تعیین می کنند تعهدی نداده که حتما همانطوری که ما علاقه داریم بشود، و ساعت تاریخ، خودش را با ساعت مچی قراضه بنده و سرکار کوک نکرده، که فکر کنیم هر تیکی که ساعت ما می کند او دو تا تیک می کند! نخیر اینطور نیست و برای مسلمین عرض میکنم که:
یزید حرام لقمه سر مولا حسین را گوش تا گوش برید وهزار بلا بر سر اهلبیت آورد ولی تخم و ترکه اش حدود شصت هفتاد سال بعد از او نه تنها حکومت کردند بلکه کلی فتوحات نموده و قلمرو اسلام عزیز را وسعت بخشیدند و تا بغل گوش فرانسه یعنی اسپانیا هم امدند و کلی مسجد ساختند و کلی مردم را مسلمان و ختنه نمودند و کلی از نسوان اسپانیائی را بار شتر نموده و بردند و فروختند نمودند ونزدیک بود تمام اروپا را فتح و همه را ختنه بنمایند که خدا رحم کرد و فتح نکردند وگرنه الان برژیت باردو عضو بسیج بود و سوفیا لورن در حوضه علمیه رم مشغول ارشاد خواتین ایتالیائی بود و رئیس جمهور آلمان نیم متر ریش داشت ! و ملت بجای شراب بردو مجبور بودند آب زرشک فرد اعلا بنوشند و خداوند متعال را شکر کنند.در هر حال اوضاع این چنین بود تا ایرانی ها با سرداری همشهری بنده ابومسلم خراسانی،و با یورش ارتش تا دندان مسلح سیاه جامگان، بساط اموی را جمع نکردند حضرات یعنی تخم و ترکه یزید بر خر مراد سوار بوده و حکومتشان را می کردند و خدا هم علیرغم عصبانیت از دست یزید در آسمانها صبوری نشان می داد و بر مجالس روضه خوانی که برای مولا حسین برپا می شد نظاره می فرمود تا اسباب کار را عجمها آماده نمودند و امویان سرنگون شدند و بعد ما گفتیم دیدی خدا زد توی سرشان!
این را برای مسلمین عرض کردم که فکر نکنند چون امام راحل خمینی ما را کشته خداوند متعال سرنگونش می کند ! نخیر نمی کند همانطور که یزید را نکرد!ا.بر این اساس فقیر از چند سال پیش و بعد از اینکه متوجه شدم علیرغم تمام تلاشها می توانم نامسلمان باشم ولی نمی توانم بیخدا باشم متوجه شده ام که اساسا نه باید برای خدا تکلیف تعین کرد و نه از او در خواستی داشت فقط باید قبولش داشت و بدون شوخی من از زاویه شخصی و فلسفی کاملا فردی و بعد از گذر از کوره راهها و پرتگاههای فکری و فلسفی ،هر شب قبل از خواب با کمال خلوص و در حالیکه گاهی چشمانم اشک آلود می شود بزبان فارسی و پس از تجربه ها می گویم خدایا قبولت دارم چیزیم درخواست نمیکنم و خودت هر کاری که صلاح میدونی بکن همون درسته! چون تورو یا باید ردت کرد که زور من نرسید ردت کنم و یا باید قبولت داشت ف دربست و بدون جر و بحث و میگیرم و می خوابم و خیالم راحت است که هر کاری بکند همان درست است و بیخود متناقض نمی شوم.

اما برای غیر مسلمین عرض کنم که حکومت عثمانی در قرن شانزدهم هفدهم به ضعف و فتور دچار شده بود ولی تا وقتی که آتاتورک در اغاز قرن بیستم ترتیباتش را نداد یک سه قرنی فس فس کنان سر پا بود و بابای همه را در می اورد و حتی در اواخر عمرش و آخرین پادشاهش سلطان عبدالحمید که حرمش را پر کرده بود از دختر بچه های شش هفت ساله، دو سه میلیون ارمنی مظلوم را کشتار کرد! به همین دلائل ساده تاریخی که ظاهرا هم بیربط بنظر میرسد باید توجه داشت که البته و حتما دیپلماسی خارجی بسیار مفید است و باید در آن فعال بود و سفرها نمود و سخنها گفت و خرخره ملا را چسبید و در این زمینه انصافا مجاهدین و شورا فعالیت جالبی دارند اما در کنار این باید توجه داشت کار جابجائی و سرنگونی یک رژیم حرام لقمه مثل رژیم ملاها صرفا با این تلاشهای ارج مند انجام نخواهد شد که اتحاد همگانی همه نیروهای بیزار از استبداد و دوستدار آزادی حول آرمان دموکراسی و آزادی و پیرامون پرچم ایران، سمبل تمام انواع ملیتهای حقیقی از کرد و لر و ترکمن و فارس و بلوچ و عرب و ترک و غیره و غیره که مجموعا ملت بزرگ ایران و معنا و مفهوم خقوقی و تاریخی ملت ایران تشکیل داده و نمایندگی می کنند ونیروی ملت و پیوند با نیروی ملت و نمایندگان آنها در داخل کشور لازم است، که سیاستها ی دول خارجی، حتی خوبش هم بدون وجود این پیوند پدر و مادری نخواهد داشت و دردی را دوا نخواهد کرد.
چند روز قبل داشتم برنامه تلویزیونی سیاسی پر شر و شوری را در باره افغانستان نگاه می کردم. چندین محلل گردن کلفت سیاسی و کارشناس ریش و سبیل دار مشغول صحبت بودند و با کمال تعجب بیشتر انها طالبان را نه تنها تروریست نمی دانستند بلکه از ان بعنوان یک نیروی ملی و مردمی که ریشه در میان مردم افغانستان دارد نام می بردند و این همان طالبانی هستند که جلوی دوربین تلویزیون سر می برند و آدم می کشند و امریکا صدام مادر مرده را بعنوان همکاری با آنها به چوب می بندد و این همان طالبانی هستند که محاسنشان در فعل و فکر بر هم روشن است اما از آنها بعنوان نیروی مردمی نام برده می شود و می گویند باید برویم و با هم معانقه و مچامچه و مذاکره و سایر کارها را بنمائیم و حواسمان جمع باشد.
عجب اینکه تروریست ندانستن طالبان که هم سر می برند و هم می کشند و همین دوماه گذشته ده دوازده تا سرباز و افسر فرانسوی را کشتند و هم کشت و زرع مواد مخدر را نمایندگی می کنند در حالی است که شورای وزیران اروپا مجاهدین را که فاصله آنها با طالبان روشن است در لیست تروریستها قرار می دهد و چرا؟ علتش روشن است. دنیای سیاست امروز ادامه دنیای تجارت است و تجار جهانمدار هستند که افسار سیاست را در دست دارند. آن پرنسیبهائی را که من و شما در عهد جوانی دنبالش بودیم متاسفانه در این روزگار گاو خورده است. در این دنیا زور و نیرو داشته باشی و پایت روی خاک خودت و در میان مردم خودت سفت باشد و گردنت کلفت باشد سر هم که ببری و مثل طالبان باشی آخرش محللین می گویند می شود مذاکره نمود و این نیرو ملی و مردمی است!!. ولی اگر مثل مجاهدین در عراق یا روی مرزها باشی و در تلاطم و شیر توشیر اوضاع بین المللی و خواستهای جهانمداران نفت و طلا طلب، بجای خامنه ای فاندامانتالیست بریزند صدام حسین لائیک مستقل و البته دیکتاتور را زایل نمایند و در این شیر تو شیر از پائین خلع سلاحت بکنند و از بالا بمباران، و اعضایت را بیرحمانه در جلولا بکشند ولی ترا به کرد کشی متهم کنند! سی سال هم که در اروپا و امریکا حسن نیت و تمدنت را نشان داده و با ریش دو تیغه تراشیده و لباسهای مرتب با بزرگان چائی خورده باشی دست آخر می گذارندت در لیست و میروند چایشان را با خاتمی و احمدی نژاد می خورند.
ی
ادمان نرود مجاهدین در طول سالهائی که دائم شلیک می کردند و اطلاعیه می دادند ولی قوامشان قابل لمس بود در لیست نبودند و عجبا که در ایامی که دیگر آکت نظامی نداشتند در لیست قرار گرفتند!.دیگر اینکه تعداد و شمار شهیدان و کشتگان راه آزادی اگر چه نماد و سمبل مقاومت و پاکباختگی است ولی کافی نیست . جنبش تائی پینگ در چین و نارودینکها در روسیه کشتگان فراوان و انبوه و صادق و صمیمی داشتند ولی به پیروزی و سرنگونی رژیم نرسیدند که بعضی وقتها تعداد زیاد شهیدان معنای اینکه داریم پیروز می شویم را ندارد و چیزهای دیگری هم لازم است.
در هر حال و بعد از این عرایض میخواهم عرض کنم ! نا امید نباشیم اوضاع چندان هم بد نیست! رژیم سر جای خودش دارد در نجاسات جنایات دم افزونش خودش همچنان فرو میرود و به دلائل مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی پس از سی سال آزگار روز بروز فاصله اش با اکثریت مردم ایران بیشتر و بیشتر می شود. این را خودشان هم می دانند.خودشان می دانند ایران انها را دائما پس می زند و مداوما استفراغ می کند. جانوران حاکم تنها پرونده سرکوب و کشتاروحشیانه و قساوتبار سی ساله یک ملت را یدک نمی کشند. اینها مردم را گرسنه و تشنه وبیخانمان نگه داشته اند؟ اینان بیگانه کامل با فرهنگ و منش اکثریت ایرانیان هستند. من به عنوان یک شاعر ایرانی خوب میبینم که بخش اعظم فرهنگ و شعر و ادب ما چه ادب گذشته و چه حال علیه این حکومت دارد می جنگد و خواهد جنگید . اینان علیرغم اینکه روز بروز بر ارتش بسیجشان می افزایند اجنبی اند و به دلیل اجنبی بودنشان است که اینقدر بسیجی مسلح علم می کنند و چنگ و دندان نشان می دهند و گرنه ضرورتی نداشت .
در ایران راستی برای اکثریت چه وجود دار. طبقه متوسط شهری دوران شاه کجاست؟ آن طبقه گسترده ای، که امروز می توانیم بدانیم زندگی نسبتا راحتی داشت . طبقه له شده تا چه حد رشد کرده؟میلیاردهای بالا و بورکراتهای وابسته به آنها چه اوضاعی دارند؟ فساد و فقر و بدبختی تا کجاست. قشر بندی اجتماعی ایران، بالکل با این حکومت سیاه اسلامی به هم ریخته است. اکثریت طبقه متوسط در طبقه محرومان و فقیران ذوب شده اند و ما با جامعه ای بی تعادل و با هیئتی عجیب و فلج رو بروئیم که به ضرب سرکوب و سلاح نظام حاکم بر ان سرپا ایستاده است . در این جامعه عجیب الخلقه! کله اش را میلیاردرها تشکیل می دهند و گردن و شانه هایش را طبقه کم حجم متوسط مرفه، و بقیه هیکلش نا ندارد و دارد شب و روز رنج می کشد.این وضعیت توضیح لازم ندارد. این حکومت مثل الاغی می ماند که خرکچی اش بسیار بدجور بار زده است وبار الاغ هیچ تعادلی ندارد وتردید نکنیم این بار خواهد افتاد .
ایران کنونی نه به دلیل اینکه بنده و شما آدمهای خوب یا بدی هستیم بلکه به دلیل اینکه حاکمان آن نمی توانند مشکل ملت را حل کنند و دائم روزگار مردم را سیاه و سیاهتر می کنند، اینطور نخواهد توانست نفس بکشد و به حیاتش ادامه دهد و نیز اینکه نود و پنج در صد مردم ایران در داخل مرزهای ایران به سر می برند و نه در تبعید و غربت و این جماعت اکثریتش دارد رنج می کشد و در عمق می خروشد و راه چاره می جوید و محکوم به مبارزه کردن برای زیستن است مردم ایران و بخصوص نسل جوان با اوضاع کنونی که رو به بدتر شدن میرود محکوم به مبارزه است و ایران، چه ما باشیم و یا نباشیم آبستن یک تحول است و این تحول علیرغم تمام سرکوبها و بگیر و ببندها سامان و سازمان خودش را پدید حواهد آورد وروی خواهد داد.احتمالا قبول داریم سامان و سازمانهائی هم که در دوران شاه و خمینی پدید امدند از آسمان نازل نشده و در یک برآورد درست زائیده شرایط اجتماعی و نیازهای جدی بودند که از عمق جامعه می جوشید.
تمام کسانی که در طول سی سال گذشته مبارزه کرده اند البته این تحول رادر بسیاری موارد یاری رسانده اند و شدت بخشیده اند اما اگر می خواهیم واقعا در به سر منزل مقصود رساندن این تحول نقشی جدی داشته باشیم فکر می کنم باید بعد از تبریکات و تهنیت ها به طور جدیتر به داخل ایران و تحولاتی که در جریان است و در پیوند قرار گرفتن با این تحولات بیندیشیم. باید به این بیندیشیم که در کجای زمان ایستاده ایم شاید برای خیلی ها در غربت و تبعید، زمان در همان فاصله سالهای پنجاه و هفت تاشصت دارد درجا می زند ولی در ایران کنونی سال دقیقا سال هزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی است و همه چیز دچار تغیر و تحول شده است، نه فرهنگ فرهنگ سالهای پنجاه و هفت تاشصت است و نه مذهب همان مذهب و نه آدمها همان آدمها و نه آرمانها و آرزوها ان آرزوها و آرمانها و نه جوانها آن جوانها و نه حکومت حکومت شاه که در فرار از آن به اسلام پناهنده شویم. در باره هریک از این چیزها باید مسئولانه و جدی و مفصل اندیشید، ولی در اینکه توفانی پر قدرت و البته در جوهر خود زیبا، همه چیز را زیر و رو کرده است تردید نکنیم این توفان متاسفانه در خارج کشور چنانکه در داخل کشور نوزیده است در این هم تردید نکنیم.
از رای دادگاه عدالت اروپا و پیروزی مجاهدین و شورا خوشحال باشیم و تبریک بگوئیم ولی بعد از پایان تبریکات و خوشحالی زمان را در خارج کشور با زمان داخل ایران تنظیم کنیم و صدای توفان نیرومندی را که در داخل ایران در حال وزیدن است بشنویم. این توفان توفان ما نیز هست با درک و شناخت آن ، انرا نیرومندتر خواهیم کرد و هم خود نیرومند تر خواهیم شد و دشمنی را که در ذات و مایه خود علیرغم درندگی ویرکوبش به شدت بیمار و مرگزده است ضعیف تر خواهیم کرد و اگر خود را هماهنگ نکنیم مطمئنا تاریخ ایران نه معطل ما خواهد شد و نه به ما خواهد باخت،اگر خود را هماهنگ نکنیم این ما هستیم که خواهیم باخت. در این شک نکنیم.
ششم دسامبر دو هزار و هشت میلادی

۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

یاداشتکها. یاداشتک سی و چهارم. اسماعیل وفادر مقدارکی تامل کردن در عمق قضایا و توجه به سر کلفت قضیه

یاداشتکها
اسماعیل وفا یغمائی
یاداشتک سی و چهارم
در مقدارکی تامل کردن در عمق قضایا و توجه به سر کلفت قضیه ا

عرض کنم خدمت دوستان که: بعد از هزار و چهار صد و بیست و اندی سال، بعد از هجمه اول سپاهیان آزادیبخش اسلام به ملک عجم، و بعد از سی سال گذر از حمله دوم سپاهیان باز هم آزادی بخش اسلام!و باز هم به ملک عجم، گویا دو زاری بعضی ها هنوز هم نیفتاده است. این را از این جهت می گویم که بعد از نوشتن یاداشتک سی و سوم که مقداری در باره ایراندوستی خاتمی که در ختم بودنش تردیدی نیست نوشته واشاراتی تاریخی به برخی چیزهای نا خوشایند نموده بودم، طبق معمول آمارسایت قویا بالا رفت و بازهم طبق معمول تعدادی نامه دلگرم کننده از اهل خرد، ونیز دو سه تا نامه از نوع نامه های اسلامی شیعی چارواداری دو آتشه توسط میل به دست من رسید که در آن فقیر را به انواع
و اقسام نواخته بودند و به عذاب دنیوی و اخروی و بسیاری چیزهای چار واداری وعده داده بودند
بنده عذاب دنیوی را که سالهاست متاسفانه با همدوران بودن با نویسندگان مومن و مسلمان این نامه ها ،که معمولا اعالی اعضا، یعنی سر و اندیشه و شعور را مد نظر دارند که سر کوب کنند، دارم تحمل می کنم، تا ببنیم در عذاب اخروی که طبق روایات با سر کاری ندارد و به اسافل اعضا می پردازد و نیمسوز و گرز نکیر و منکر چه باید کرد. به قول یکی از دوستان قدیمی و اهل قلم: نویسندگان و شعرا و اهل فکر اساسا باید به صورت« قنبل فنگ» دفن شوند تا کار فرشتگان عذاب از همان اول راحت شود و آنها بدانند شخصی که به اینصورت دفن شده از شعرا و نویسندگان و آماده است!! اما فارغ از اینها، بنده نخست می خواهم در جواب عرایض میل زنندگان با ادب، فرمایش بفرمایم که عزیزان دل بابا !بنده با اشاراتی به تاریخ، خاتمی را مورد الطاف قرار داده بودم شما چرا به دل گرفته اید . پس از این نیزمی خواهم عرض بفرمایم که لطفا ننریت کافی! اگر حرف حسابی هست، گوش بنده در مقابل هر حرف حسابی نه تنها آویزان! بلکه تا لاله گوش خاضع و تا شونده است وا گر نیست با نوشتن این پرت و پلاهای بی اساس و بی ادبانه که امکان درج آنها هم به دلیل رعایت ادب ممکن نیست وقت خود و مرا هدر ندهید
فقیر در یاداشت خود حساب دین و مذهب مردم کوچه وبازار را که بیش از هزار سال است به آن عادت کرده اند و اگر چه مذهبشان در کلیت پرورده و تحت نظر ملاها ی حقه باز و با هوش و نیز مومن بوده ولی آنها نه در لایه ملاها بلکه در حال و هوای پاکیزه و انسانی خودشان زندگی می کنند و شری از اعتقاداتشان تا بازیچه سیاست و حکومت نشده اند بر نمی خیزد

همچنین فقیر دین و مذهب عارفان و اهل فرهنگ ایران را که از فیلترهای مکرر وصافیهای متواتر ایرانیت و انسانیت گذشته است مجزا نمودم و تاکید کردم که مساله بر سراسلام در میان مردم و اسلام در فرهنگ نیست بلکه بحث بر سر اسلامی است که ادعای ایدئولوزی و حکومت و حکومت ایدئولوزیک دارد که باید دقیقا و عمیقا حواس جمع باشد که این یکی واقعا خطرناک است و تجربه سی ساله اخیرش را داریم و دیگر کافی است و بخاطر همان دین و مذهب مردم و اسلام از فیلتر رد شده هم که شده، نگذاریم دوباره جای فقهمان مورد حمله قرار بگیرد و درد کند.
از این مقدمه گذشته، می خواهم خدمت نویسندگان میلهای محبت آمیز عرض کنم که احتمالا و بر می آید که شما از نوع مسلمینی هستید که به دلیل تعصب و بیسوادی نه تنها چیزی از دین و مذهب نمی دانید بلکه اگر شیعه اثنی عشری باشیدمطمئنا از شمردن نام دوازده امامتان عاجزید و اگر هم بتوانید بشمارید مطمئنا از در باغ دین ومذهب خودتان دو سه متر بیشتر جلو نرفته و با توصیف چشم اندازهائی آبستره و سمبولیک که خودتان هم درست نمی دانید چیست دارید پرت و پلا می بافید و می خواهید با این پرت و پلا بافیها فقیر را مرعوب نمائید که شدنی نیست.
متاسفانه فقیر نمی توانم توضیح بدهم! زیرا برای توضیح کامل حدود بیست سال یعنی همان مدت زمانی که خودم وقت صرف توضیح برای خودم کرده ام وقت لازم دارم بنابر این شدنی نیست،ولی همین قدر بگویم که مطمئنم شما یعنی نویسندگان میلها توجه ندارید که این سرکوب و کشتار و کثافتی که در هیئت یک دیکتاتوری مذهبی در مملکت شاهدش هستیم بخش مادی و بیرونی قضیه است که گویا هم بنده و هم شما مخالفش هستیم منتها تفاوت بنده با شما این است که بنده بنا برآان ضرب المثل معروف، سر کلفت قضیه را که زیر لحاف است می بینم و شما نمی بینند و در بهترین شکل و با توجیهات صد من یک غاز می خواهید قضیه را ماستمالی کرده و دوباره در روزگاری دیگر که هرگز نخواهد بود دوباره ملتی را به آن سر کلفت قضیه که در زیر لحاف است دچار کنیدد.
این جمهوری استبداد و جنایت، بر خلاف آن حمله اولیه در سال بیست و سه هجری از خارج از مرزها نیامده است . این حکومت نماد واقعیتی اجتماعی ، فرهنگی ، روانشناسانه، و هزار کوفت و زهر مار دیگر است که نه هزاران انقلابی مسلمان بقول شما، بلکه هزاران ملا و طلبه ی مرتجع در طول چندین قرن در سراسر مملکت روی آن کار کرده و بی هیچ تعارف آنرا تا اعماق خون و جان و روان توده های عظیمی از مردم جا و جریان و سیلان داده اند. این را هرگز منکر نشویم که داریم سر خودمان را شیره میمالیم. شیعه رسمی و عمده، که تمام شاخه ها و شاخکهای شیعه، خواهی و نخواهی در آن آبشخور تاریخی و اجتماعی و فکری دارند این چنین قوام گرفته است و اینطور می شود که مثلا در مملکتی که آثار بزرگترن شاعر روزگارش شاملو دو هزار نسخه در سالهای چهل تا پنجاه تیراژ دارد، دهها هزارو بعدها صدها هزار نسخه از آثار خمینی و سایر ملایان در قعر خانه ها حتی بدون اینکه خوانده شود محترم داشته می شود تا سال پنجاه و هفت میلیونها نفر را به استقبال او بکشاند
در عالم سیاست ، متاسفانه و فقط سیاستمدار می خواهد حاکمیت سیاسی ملا یعنی کله کوه یخ را جدا کند و در بسیاری موارد حواسش نیست که ده برابر کله کوه! صد برابر کله کوه!، یعنی بخش فرهنگی و سایر مخلفاتش زیر آب است و این همان سر کلفت قضیه است.
یک مشت شاعر و نویسنده و فضولباشی بیکار و علاف مثل فقیر، اگر چه معتقد است که کله کوه یخ را باید کوبید ولی می گوید پدر من! برادر من! چرا به سر کلفت قضیه، سر ذهنی و فرهنگی آن توجه نداری یا بدتر اینکه می خواهی به بهانه این که مردم بدشان می آید سر کلفت قضیه رادست به ترکیبش نزده و حفظ نموده و بدتر تر اینکه با فرهنگ و فکر و به مدد سر کلفت!! یعنی ریشه ها، شاخه ها را بکوبی و ببری! یعنی اساسا قبول نداری که قسمت زیر آب ارتجاعی است
در اینجا چه باید کرد؟ باید رفت و فهمید! همین و بس. باید لجبازی و بدتر از آن تخرخر را بکناری گذاشت و رفت و قسمتهای ریشوی را دید کافی است فقط روانشناسی هولناکی را که ملاها در طول قرنها ایجاد کرده و جهانهائی از وحشت و هول و هراس را که در دست نیافتنی ترین قسمتهای جان و روح مردم آفریده اند و به مدد آن پایه ها و پی ها توانستند همراه با بند و بستهای سیاسی بر خر مراد سوار شوند اندکی بشناسیم تا از خوشخیالی اینکه بدون یک مبارزه قاطع فرهنگی و همه جانبه و همزمان با نبرد سیاسی و نظامی می توانیم از نکبت ملایان راحت شویم را دریابیم
در این باره من بعدها اشاراتی خواهم داشت ولی همینجا خطاب به نویسندگان با تربیت !! میلهابگویم خوشبختانه و منت خدای را که به مدد یک تجربه و یک زلزله سی ساله تاریخی این امر مشکل و بسیار مشکل، بسیار آسان شده است و می توان پس از قرنها ریشه ها و سر کلفت قضیه را در معرض داوری قرار داد و از جادوی سیاه آن رها شد و در همین جاست که می گویم در آستانه این تغیر و این زلزله هر نوع توجیهی در باره سر کلفت و زیر لحاف قضیه، بجز ارتجاع، واتفاقا بجز خیانتی ننگین به اعتقادات ساده و خیر مردم و نیز فرهنگ از صافی گذشته و پالوده فرزانگان این ملت و نیز ملت شریفی نیست که پس از سی سال خون و اشک، دارد از زیر بار ارتجاع بر می خیزد و چشمهایش را بر روی حقیقت باز می کند. در این باره باز هم خواهم نوشت.
اول دسامبر دو هزار و هشت میلادی